آخرای هر سال، تو دانشگاه اصفهان رسم بر این بود که فعالین فرهنگی رو انتخاب کنن و مثلاً ازشون تقدیر کنن.
مدیرمسئولای نشریههای دانشجویی هم جزو این انتخاب حساب میشدن. من هر سال معمولاً ۲-۳ تا مجلّه با ۲-۳ تا نشریهی برگهای منتشر میکردم. اگه نگم از بقیه بیشتر فعال بودم، ولی کمتر هم نبودم.
اما مسئله اینجاس که چون نشریههام انتقادی بودن؛ من رو جزو فعالین فرهنگی حساب نمیکردن.
سال اول تصوّرم این بود که هستم؛ به خاطر همین رفتم تو مراسم، ولی خبری از اسم من نبود. چون واقعاً حقم بود، اون بستهای که به عنوان جایزهی این کار در نظر گرفته بودن رو، از ادارهی امور فرهنگی برداشتم! یعنی تو یکی از اتاقا چند تاش اضافه اومده بود، منم به خانم مسئول اون اتاق (فکر کنم اتاق انجمنهای علمی بود) گفتم یکی از اینا حق منه و برداشتم.
سال دوم چون احتمال میدادم بازم تو لیست نباشم؛ عصر قبل از مراسم رفتم واحد نشریات و از خانم بینا پرسیدم «جریان چیه؟ من هستم امسال یا نه؟» گفت «نه!» منم عصبی شدم و گفتم «به چه حقی هر سال اسم من رو تو لیست نمیذارن؟» گفت «فعال فرهنگی ملاکهایی داره حتماً.» گفتم «بابا فلانی تو یه سال دو تا نشریه زده، من سه برابرش کار کردم؛ چطور اون تو لیست هست، من نیستم؟! اصلاً فرض کنید من ضد فرهنگیام، ولی فعّال که بودم!»
یه کم رفت تو فکر. خانم بینا، یه خانم میانسال بود که تازه اومده بود و مسئول نشریات شده بود. هوای بچهها رو هم معمولاً داشت. البته چون خوب کار کرد تا چند سال بعدش هم موند. بعد ادامه دادم که «پارسال جایزهش رو دزدیدم، امسال هم ببینم میدزدم، چون حقّمه!»
دیگه دید واقعاً داره حقکشی میشه و اینحرفا، نامه زد به بیدهندی (معاون فرهنگی دانشگاه) و اونم قبول کرد و خلاصه اسم من رفت تو لیست. شبم که رفتم هدیه رو از دست بیدهندی تو مراسم بگیرم؛ گفت «ما اینجوریم! شما به ما گیر میدی، ما هم از شما تقدیم میکنیم!» منم گفتم «دست شما درد نکنه!»
حالا از این بگذریم که فردای اون روز یه سری اومده بودن فرهنگی و اعتراض کرده بودن که چرا از من که یه بشر ضد فرهنگ و ضد اسلام و اینچیزا بودم تقدیر شده بود!
اما همهی این مقدّمهها رو گفتم که یه چیز جالب بگم براتون. من سال ۸۸ فارغالتحصیل شدم و به طور کامل با دانشگاه تسویهحساب کردم. اما مهر سال ۸۹ (زمانی که دانشجوی دانشگاه قم محسوب میشدم) دیدم اسم من و نشریهم جزو نشریههای فعال سال ۹۰-۸۹ دانشگاه اصفهان زده شده!!!
یعنی اون وقت که دانشجو بودم و اون همه خودم رو بالا پایین میکردم، من رو فعال نمیدونستن؛ اما وقتی اصلاً دیگه دانشجوی اون دانشگاه محسوب نمیشدم جزو فعالین فرهنگی بودم! حالا چطور چنین چیزی ممکنه؟!
دلیلش این بود که سال آخر (۸۸) قرار بود با مدیریت جدید امور فرهنگی همکاری کنم و یه نشریه هم در مورد حجاب براشون کار کردم. این همکاری تا پاییز ۸۹ هم ادامه داشت (که البته به سرانجام نرسید) همین باعث شده بود که حتی بعد از فارغالتحصیلی، من رو از قلم نیندازن و خلاصه هنوز تو فهرست باشیم!!
اینجاس که آدم میفهمه چرا بعضیا انقدر اصرار دارن تو چشم باشن و خودشون رو هی به رئیس رؤسا بمالن!