روز چهارم عید امسال، صفحهی اینستاگرام رسمی آقای روحانی، ۳ تا عکس از کوهپیماییش تو ارتفاعات تهران و برف و اینا منتشر کرد. یکی از عکسا، خیلی دست به دست شد؛ طوری که بیشتر آدم اینترنتیها، اون عکس رو دیدن.
به نظرم باید مصلحت -این خوشش میآد، اون بدش میآد – رو بذارم کنار و بگم با دیدن این عکس، قلبم به درد اومد! همیشه سعی کردم با قطعیت حرف نزنم؛ ولی حداقل میتونم بگم به نظرم، این عکس داد میزنه که داریم به انتخابات نزدیک میشیم!
نمیدونم رأی آوردن چی داره که آدما به خاطرش کارهایی میکنن که باعث خجالت و شرم آدمهای خجالتی میشه!
خاطراتم رو مرور میکنم؛ تو ایام انتخابات چیزهایی باعث خندهم شده. لیستش اینجاس: (انتخابات مجلس رو فاکتور گرفتم.)
۱. بغض سید محمد خاتمی: سال ۷۶ داشتم میرفتم اول راهنمایی. برای همین چیز زیادی یادم نیس؛ اما سال ۸۰ به اشکهای خاتمی، خندیدم. ۱۰ نفر نامزد شده بودن تا ظاهراً رأیها پخش بشه و خاتمی این بار رأی نیاره. اما تو فیلم تبلیغاتیش (یا یه سخنرانی، دقیق یادم نیس) بغض و گریه کرد تا رأی بیاره و آورد. اونهم ۲ میلیون بیشتر از سال ۷۶.
۲. احمد توکلی، منتقد اشک درآر: تو همون سال ۸۰، رقیب اصلی آقای خاتمی، احمد توکلی بود. تو فیلمش با یه دختره مصاحبه میشه و اونم میزنه زیر گریه و حسابی وضع موجود رو میبره زیر سؤال. اینجا بابام خندید!
۳. اشکهای رفسنجانی، مضحکتر از خاتمی: فیلم تبلیغاتی آقای هاشمی رفسنجانی تو سال ۸۴، یه فاجعه بود. هنوز هم نتونستم هضمش کنم. چند تا جوون به همراه هاشمی نشستن دور یه میز. اما یه دختر عصبی هست که خیلی با بقیه نمیجوشه. چند بار هم تصویرش به عمد نشون داده میشه. (همهش سناریو بود؛ البته با یه کارگردانی ضعیف و بازیهای ناشیانه) آخرش این دختر به حرف میآد و با قهر و دعوا یه کم غر و لند میکنه. اینجا آقای رفسنجانی رو میبینیم که اشکهایی که دیده نمیشه رو با دست از روی صورتش پاک میکنه! توضیح دیگهای ندارم!
۴. ماهی ۵۰ هزار تومان کروبی: سال ۸۴ یه موضوع خندهدار دیگه، قول کروبی به مردم بود. اینکه کاری میکنه به هر ایرانی ماهی ۵۰ هزار تومان بده! سؤالی که از خودمون میپرسیدیم این بود که چرا باید من و یه آدم میلیونر، -به یه اندازه- ماهی ۵۰ تومان بگیریم؟! که چی بشه؟! البته چند سال بعد دقیقاً همین طرح اجرا شد!!
۵. قهرمانان صرف فعل «ضحک»: در مورد احمدینژاد ۸۴ چیز خندهداری یادم نمیآد؛ اما سال ۸۸ فراوون مورد داره. میرحسین موسوی هم همینطور. در مورد اقوال و افعال این دوتا میشه یه کتاب نوشت. ولی فقط دو سه مورد از هر کدوم مینویسم.
احمدی نژاد: از قضیهی بگمبگم و نشون دادن عکس خانم موسوی که بگذریم، گفتن «پسران ناطق و هاشمی» خیلی جالب بود. قشنگ معلوم بود که احمدینژاد فهمیده تو نظرسنجیها محبوبیتش داره کم میشه؛ دست به کار شد و یه چیزی گفت تا دوباره بیاد بالا و اومد. نظرسنجیها نشون میداد دقیقاً از شب مناظره با میرحسین، دوباره اوج گرفت و اومد بالا. کروبی به قضیهی هالهی نورش ایراد گرفت؛ جواب داد مشخصه که این ساختگیه! در حالی که ساختگی نبود و این یعنی یه دروغ رسمی جلوی میلیونها مخاطب! احمدینژاد به کروبی ایراد گرفت که تو روزنامهی شما یه موضوعی -که یادم نیس- چاپ شده؛ بعد معلوم شد روزنامهی اعتماد بوده نه اعتماد ملی! (که مال کروبی بود.) ماجرای خس و خاشاک هم یکی از دلایل راه افتادن آشوبها بود؛ گرچه برداشت من این نبود که منظورش کل طرفدارای میرحسینه، ولی بالآخره اینطوری وانمود کردن و شد آنچه نباید… یکی دیگه از کارهای سطح پایین ایشون، این بود که چند هفته قبل از انتخابات، اعلام کرد که قصد داره پرسپولیس و استقلال رو از دولتی بودن دربیاره و به مردم واگذار کنه! اتفاقی که هرگز نیفتاد؛ ولی لازم بود قبل انتخابات گفته بشه! بهخدا این کارا درست نیست؛ خدایا این اعتماد به نفس کاذب رو از مسئولین ما بگیر!
میرحسین موسوی: تو مناظرهها بیشتر جوش میآورد و عصبی میشد؛ ولی بعد از مناظرهها تازه کارش شروع شد. اینکه قبل از اعلام نتایج گفت «بنده برندهی قطعی با رأی بالا هستم» واقعاً آخرش بود! حرف زنش هم در مورد اینکه شوهرم داماد لرستانه و مردم، دامادشون رو ول نمیکنن به احمدینژاد رأی بدن، واقعاً مضحک بود. سال ۸۴ مصطفی معین نجفآبادی نامزد انتخابات بود. همون دوره تو شهر نجف آباد، احمدینژاد اول شده بود! اصلاً این حرفا چیه؟! اگه اینطوره، سال ۸۸ همهی لرها و بختیاریها باید به محسن رضایی رأی میدادن؛ پسرشون رو که ول نمیکنن بیان به دامادشون رأی بدن!! موردهای سال ۸۸ -که یکیدوتا هم نبود- رو فاکتور میگیرم، میرم سراغ بهمن ۸۹. تو مهمونی بودم که شنیدم موسوی پیام داده، مردم برای حمایت از مردم مصر و تونس، بیان تو خیابونا!! واقعاً نمیدونستم چهجوری باید جلوی خندهم رو بگیرم! یعنی آدم چطور میتونه مردم رو انقدر دست کم و کندذهن بگیره؟! حمایت از انقلاب مصر و تونس؟!؟! خیلی واضحه که معنی این پیام اینه: «طرفدارای من، بهونهی خوبی دستمون اومده، به بهونهی مصر و تونس -که هیچ ربطی به ما ندارن- بیاین بیرون تا دوباره همه چیز رو بریزیم به هم!» لااله الا الله از دست شهوت حکومت و قدرت!
۶. ماجرای بعدازظهر خرداد ۹۲؛ دعوای سرهنگ و حقوقدان: از محمد غرضی باید گذشت؛ مورد خندهدار زیاد داشت ولی چون نیومده بود رأی بیاره، نباید جدیش گرفت. در مورد محسن رضایی هم اون تیکهی فیلمش خندهم گرفت که به علت ازدحام، درِ سالن همایش دانشجوها رو بسته بودن؛ رضایی گفت در رو باز کنید؛ ما اصلاً اومدیم که این محدودیتها رو برداریم!!! آقا بعضی حرفا به بعضی از آدما نمیآد. این مدل ادبیات برای آدمای اپوزوسیوننماس؛ آخه محسن رضایی رو چه به باز کردن درها!
تجربه نشون داده، استفاده از راههای غیراخلاقی عاقبت به خیری نداره؛ نمونهش احمدینژاد. امید دارم روحانی عاقبت بهخیر بشه ولی نمیتونم نگم که از راههای غیراخلاقی رأی جمع کرد. چند بار تکرار «من حقوقدانم نه سرهنگ» عملاً توهینه به همهی سرهنگهایی که اگه نبودن، هیچ حقوقدانی نمیتونست با امنیت و سلامت، خودش رو از خونهش برسونه به محل کارش! اتفاق دیگه، وانمود کردن حملهی گازانبری قالیباف بود. چیزی که اتفاق نیفتاده بود و قرار هم نبود بیفته؛ ولی با «نیتخوانی» روحانی تبدیل به سوءبرداشت عمومی شد. بعد از همون جلسه، روحانی به قالیباف گفته بود من منظورم فلان نبود و جواب شنیده بود این حرف رو تو جمع خصوصی ما نزن؛ بیرون اعلام کن که همه بشنون. آقای روحانی نه تنها این کار رو نکرد که تو فیلم تبلیغاتی دومش، حرف رهگذر خیابونی رو پخش کرد که گفت: «خوب شُستیش!» البته شروع اشتباه از قالیباف بود؛ هیچ وقت در مورد فایل صوتی منتشر شده، حرف نزد و بهجاش به روحانی حمله کرد که چرا به آزادی بیان متعهد نبودی و فلان و بهمان…
من مقصر همهی اتفاقات و همهی رأیهایی که تو این سالها داده شد و نشد! رو مردم میدونم. مردم هنوز نمیتونن تصمیم عاقلانه بگیرن و واقعاً به کسی که حقشه رأی بدن. برای این مردم، اتفاقاً باید قبل انتخابات، آش نذری پخش کرد و ناهار داد؛ باید حرفهای جنجالی زد و برای رقیب، فایل صوتی و تصویری جعلی ساخت؛ باید یه دفه خبر داد که قراره باشگاههای پرسپولیس و استقلال به مردم واگذار بشن؛ باید «بگم بگم» و «نذار بگم» راه انداخت؛ باید کنار بدحجاب عکس گرفت و خوانندهی زیرزمینی رو به رسمیت شناخت؛ باید خبر از گشایشهای فوری و قولهای ۳ ماهه و ۶ماههی نشدنی داد؛ باید گریه کرد و اشک ریخت و اشک درآورد و احساسات رو تکون داد؛ چون مردم احساسی تصمیم میگیرن. اتفاقاً کار درست رو همینا میکنن؛ یعنی راه رو شناختن، میدونن با چه مردمی طرف هستند. آخه مردم به گلادیاتوری رأی میدن که طرف مقابلش رو حسابی لت و پار کنه و با ضربههای پشت سر هم، خون خالیش کنه. کسی هوادار نامزدهای مؤدب و منطقی و صاحب برنامه و تیم قوی و سابقهی کاری خوب نیس؛ ماها انتخابات رو به چشم جام جهانی نگاه میکنیم. هرچی هیجان و ترشج آدرنالین بیشتر، نامزد ما محبوبتر، کارناوالهامون پرشورتر!
برای تکمیل کار، با چند برش از برنامه دورهمی و سین مثل سریال، درباره تصمیمات و انتخابهای عجیب مردم یه ویدئو ساختم که همین زیر میتونید ببینیدش. مردمی که احساسی و جوزده هستن؛ چطور میخوان رئیس جمهور انتخاب کنن؟!
خدا به داد برسه؛ این مردم میخوان رئیس جمهور انتخاب کنن؟!