خب سیزده بدر اومد و منم مث بقیه تصمیم گرفتم برم تو دل طبیعت.
اول از نگاه ملیح یه خر زیبا شروع میکنم:
بعد یه نقب حسابی میزنم به سیزده بدر اون قدیم ندیما:
خب حالا که اینطور شد بذا ببینم نوادههای کوروش کبیر و آریاییهای اصیل، الآن چطور سیزدهبدر میگیرن:
البته اونا به غیر از آشغالا، سیندرلا رو هم به آغوش طبیعت سپردند و سیزده رو بهدر کردند!
باید یاد بگیریم انداختن سیندرلا تو طبیعت یعنی خم شدن کمر یه رفتگر برای بلند کردن اون از رو زمین. کمری که هر روز چندین و چند بار برای جمع کردن آشغال، خم و دولا بشه، دیگه نمیتونه زیر بار مشکلات خونه و زندگی خودش، خم نشه! بندگان خدا رو اذیت نکنیم نه!
به قول اون جوکه «مردم واسه سیزده بدر حواسشون به منقل، سیخ، پیکنیک، فلاسک، پاسور و احیاناً تنباکو دوسیب هست؛ ولی یادشون میره یه دونه کیسه زباله با خودشون ببرن!»
اینم یه پیام اخلاقی که حالش رو ببرید:
راستی امروز به غیر از روز طبیعت، جمعه هم بود! یه سری از مردم به جای در کردن سیزده، بساط نماز جمعه رو علم کردن:
خب از همهی این حرفا گذشته، میخوام یه اعتراف تاریخی کنم!
من اصلاً امروز از خونه بیرون نزدم! یعنی سیزدهبدر هیچ جا نرفتم! عکسهایی رو هم که بالا نشونتون دادم، قبلاً گرفته بودم! (البته نماز جمعهش واقعی بود.)