چند سال پیش تلویزیون عادت کرده بود اردوی راهیان نور رو مخصوصاً تو عید نوروز پوشش بده و مستندها و گزارشهای زیادی رو از این اتفاق پخش میکرد.
چیزی که بین همهی اونا مشترک بود، این بود که همه از حس و حال معنوی جبههها حرف میزدن و مدام هم گریه میکردن!
پخش این تصویرا، باعث شده بود بقیهی مردم فکر کنن، بازدید از مناطق عملیاتی جنگی، مساویه با گریه کردن و وقتی از دوستا و آشناها میخواستیم ما رو تو این سفرا همراهی کنن، میگفتن حوصلهی گریه نداریم!
این ماجرا، باعث شد به فکر بیفتم تصاویر دیگهای از اونجا ضبط کنم که بیشتر با واقعیت تطابق داشته باشه.
نتیجه این شد که چند روز دنبال دوربین گشتم و آخرش به سختی یه Sony PD170 کرایه کردم و به همراه پسرعموم رفتیم و از اردوی راهیان نور دانشجوهای دانشگاه اصفهان (به اسم قطار اندیمشک) فیلم گرفتیم.
امروز تاسوعا است. یاد یه دانشجوی سوریهای افتادم که همراه ما تو اون سفر بود. اونجا حرفهایی زد که خیلی برام جالب بود. به هفتهی دفاع مقدس و دههی اول محرم (که هر دوش با هم مصادف شده) هم خیلی جوره.
اول خواستم فقط اون بخش از دانشجوی سوری رو پخش کنم؛ ولی کلاً مستنده رو به ۱۳ بخش کوتاه تقسیم کردم و روی آپارات گذاشتم:
بخش اول:
می دونید تو دانشگاه چه خبره؟!
اول رفتیم سراغ آخر کار! یعنی وقتی از سفر برگشتیم از دانشجوها پرسیدیم کلاً تو دانشگاه چه خبره؟!
بخش دوم:
حرکت…
دوشنبه شب، ۵ اسفند ۱۳۸۷، فقط دو سه ساعت بعد از اینکه دوربین رو پیدا کردم!
بخش سوم:
پادگان دوکوهه
اندیمشک – تانک – نمایشگاه – حسینیه حاج همت
بخش چهارم:
دانشجوی سوریهای تو دانشگاه اصفهان
حرفهای جالب و شنیدنی دانشجوی سوری دربارهی جبههی جنگ ایران و کربلا! پیشنهاد میکنم این یکی رو حتماً ببینید…
بخش پنجم:
درگیری لفظی بر سر بحث «ایران یا اسلام»؟!
رانندهی اتوبوس با راوی، سر اینکه مردم به خاطر ایران رفتن جبهه یا به خاطر اسلام، بحثشون شد…
بخش ششم:
چرا جنگ کردیم؟ چرا جنگ رو ادامه دادیم؟!
از یکی از راویها پرسیدیم اصلاً جنگ برای چی بود و چرا بعد از فتح خرمشهر ادامه پیدا کرد؟
بخش هفتم:
خاطرات جنگ در شرهانی
خاکریز – غروب – روایت خاطراتی از جنگ – اتاقک شهدا
بخش هشتم:
صدای عملیات!
فتح المبین – فروردین ۶۱ – شیار المهدی – روحانی جانباز که حاضر به سخنرانی نشد – کلید فتح بصره (که هیچ وقت داده نشد!)
بخش نهم:
آمار شهدای جنگ ۸ ساله
چند نفر تو جنگ ایران و عراق شهید شدن؟!
بخش دهم:
دهلاویه – دکتر مصطفی چمران
طلائیه – جنگ – سکوت – هور و خشکی
چرا در مورد اسرار جنگ حرفی زده نمیشه؟! اطلاعات جنگ کجا ضبط و نگهداری میشه؟!
منصور جزینی، دوست پسری که عملیات کرد، ولی شهید نشد!!
بخش یازدهم:
شلمچه، قطعه ای از بهشت
شهدای گمنام در شلمچه – طرفداری از استقلال – کو غذای ما؟! (سردادن شعار در حمایت از فسنجون و اعلام انزجار از بادمجون!)
مراسم جشن پتو! – ورزش صبحگاهی جالب راویها
بخش دوازدهم:
اروند رود – نخل سوخته – مرز آبی
یادمان شهدای عملیات والفجر ۸ – روایت راوی جلوی دوربین شخص ثانی! خاطره دفتر سیر و سفر ایلام!
بخش سیزدهم:
فکه – عطش – گردان حنظله
سید مرتضی آوینی – از نون خشک تا درآوردن کفش برای ورود به فکه
چفیهها رو دیگه باید دربیاریم!
برچسبها: اردوی راهیان نور، قطار اندیمشک، دانشگاه اصفهان، اردوی قطار اندیمشک سال ۸۷ دانشگاه اصفهان، کفعمی رئیس بسیج، طاها دانشجوی سوریهای دانشگاه اصفهان، جشن پتو، دانلود مستند، دانلود مستند راهیان نور، مستند اشک و لبخند، شادی و عزا در جبهههای جنگ، گریه و خنده در مناطق جنگی جنوب، تصاویر پخش نشده از جبهههای جنگی، خانم بینا مسئول نشریات، راوی مناطق جنگی، آقای خردمند یا ماست بند زاده، ماست بندیان، تعاونی سیر و سفر ایلام، نظر مردم سوریه درباره ایران، دانشجوی سوریهای رشته کامپیوتر در ایران، نظرا عجیب یک سوری درباره جنگ ایران و عراق، علاقه دانشجوی سوری به مناطق جنگی جنوب، حضور کودکان و نوجوانان در جنگ، ناگفتههای جنگ، شهید احمد رضا خدیوپور، دلیل ادامه ندادن جنگ بعد از فتح خرمشهر، شهید حسین خرازی، حاج آقا حسن جلیل زاده، روایت فرمانده گردان ۱۸ ساله، فرمانده گروهان ۱۴ ساله، فرماندهان جوان و کم سن و سال در جنگ، تعداد کشته های جنگ، منصور جزینی، شهدای گمنام شلمچه، ایوان نجف عجب صفایی دارد –